زنی مشغول درست کردن تخم مرغ برای صبحانه بود که ناگهان شوهرش سراسیمه وارد آشپزخانه شد و داد زد :
مواظب باش ، مواظب باش ، یه کم بیشتر کره توش بریز ! وای خدای من ، خیلی درست کردی ! حالا برش گردون ،
زود باش ! باید بیشتر کره بریزی !!! وای خدای من از کجا باید کره بیشتر بیاریم ؟ دارن میسوزن ، مواظب باش ، گفتم
مواظب باش ! هیچ وقت موقع غذا پختن به حرفهای من گوش نمیکنی ، هیچوقت ! برشون گردون ! زود باش ! دیوونه
شدی ؟؟؟ عقلتو از دست دادی ؟؟؟ یادت رفته بهشون نمک بزنی ، نمک بزن !!! نمک !!!
زن به او زل زده و ناگهان گفت : چه اتفاقی برات افتاده ؟ فکر میکنی من بلد نیستم یه تخم مرغ ساده درست کنم ؟
شوهر به آرامی گفت : فقط میخواستم بدونی وقتی دارم رانندگی میکنم و تو کنار من نشستی ، چه احساسی
دارم
نظرات شما عزیزان: